ملالی نیست.... |

ملالي نيست جز همه چي ، دل دچار شوک شده ، به دردهاي زيادي مبتلا گشته ؛
دل واپسي ، دل تنگي ، دل شوره ، دل نگراني و …..تنهـــــــــــــــــــــــــــــايي.... تنهـــــــــــــــــــــــــــــــــــايي
مگر آخر چه قدر گنجايش دارد اين دل ؟!!! يه ذره جا و اين همه درد ؟ ! ! ! .
تازه هنوز درد بزرگش را نگفته ام ، دل من دل بسته ست ، به هر آنچه تو نام داري
دیدار دوباره ات دلم را مي لرزاند .... و دوباره تکرار خاطرات .....................
مسابقه وبلاگ برتر ماه
|
نویسنده: امین ׀ تاریخ: جمعه 29 / 6برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName->
׀
نظر بدهید
|
|

در مکه که رفتم خیال می کردم که دیگر تمام گناهانم پاک شده است
غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده
و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده است .
در مکه دیدم که خدا چند سالیست از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند .
در مکه دیدم که هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست .
دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خود را بزداید ،
غافل از اینکه دوره گرد خود خدا بود .
در مکه دیدم که خدا نیست ،
و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم ،
و در همان نماز ساده خویش
تصور خدا را در کمک به مردم جستجو کنم .
آری ،
شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست
که خدایی در آن نیست !!!
مسابقه وبلاگ برتر ماه
|
نویسنده: امین ׀ تاریخ: جمعه 29 / 6برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName->
׀
نظر بدهید
|
داغونم |
هیچ کســـ
ویرانی ام را حســ نکرد
روز رفتنـــت را به خاطــــر داری؟
کفش هایت ار بغل کرده بودی..
مبادا صدایش گوش هایم را ازار دهد!!!
نوک پا, نوک پا دور شدی
از همین گوشه کنار ....
مسابقه وبلاگ برتر ماه
|
نویسنده: امین ׀ تاریخ: سه شنبه 26 / 6برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName->
׀
نظر بدهید
|
یادت بخیر!!! |

من .......
طعم شیرین یافتن را......
در طعم تلخ از دستــ ـ ـ ـ ـ دادن یافتم
و در این میان
سهم من تنها یک یادتــ ــ ــ ــ به خیر
ساده بود.....
مسابقه وبلاگ برتر ماه
|
نویسنده: امین ׀ تاریخ: سه شنبه 26 / 6برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName->
׀
نظر بدهید
|
|
چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر میکنی
و بر خلاف میلت میگی دیگه دوستت ندارم نمیخوامت
این جمله رو بشنوی
غلط کردی چه بخوای چه نخوای مال منی!!
مسابقه وبلاگ برتر ماه
|
نویسنده: امین ׀ تاریخ: شنبه 23 / 6برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName->
׀
نظر بدهید
|
آزادی اجباری!!! |
چه خوش خیال بودم….
که همیشه فکر می کردم در قلب تو محکومم…….
به حبس ابد!!
به یکباره جا خوردم…..
وقتی زندانبان به یکباره بر سرم فریاد زد….
……هی…
تو….
آزادی!….
و صدای گام های غریبه ای که به سلول من می آمد…..!
مسابقه وبلاگ برتر ماه
|
نویسنده: امین ׀ تاریخ: شنبه 23 / 6برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName->
׀
نظر بدهید
|
|