باز هم تنهایی..
صبح گس بی تو بودن
خمیازه های پی در پی
لقمه نانی بی همنشین
و چشمانی پر از خیرگی..
جاده ای که به هیچ راهی ختم نمی شود
من
من
و من
این بار من رفتم، مثل تو که نماندی!
دردهایم به هیچ قرصی کارگر نیست
خشاب
خشاب بغض
برای رسوا نشدن
و تنهاییم که هر لحظه دود میکنم بی تو
میدانی خسته ام از رفتن های بی ملاحظه ات
شکستن های بی تردیدت
و باز تکرار میشوم در خودم
تکرار
تکرار
و تکرار.....
نظرات شما عزیزان:
|